وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (مائده/ ۲)ترجمه:… و (همواره) در راه نیکى و پرهیزگارى با هم تعاون کنید و (هرگز) در راه گناه و تعدى همکارى ننمائید و از خدا بپرهیزید که مجازاتش شدید است.آنچه در آیه فوق در زمینه تعاون آمده یک اصل کلى اسلامى است که سراسر مسائل اجتماعى و حقوقى و اخلاقى و سیاسى را در بر میگیرد، طبق این اصل مسلمانان موظفند در کارهاى نیک تعاون و همکارى کنند ولى همکارى در اهداف باطل و اعمال نادرست و ظلم و ستم، مطلقا ممنوع است، هر چند مرتکب آن دوست نزدیک یا برادر انسان باشد.این قانون اسلامى درست بر ضد قانونى است که در جاهلیت عرب- و حتى در جاهلیت امروز- نیز حکومت مى کند که انصر اخاک ظالما او مظلوما: برادر (یا دوست و هم پیمانت) را حمایت کن خواه ظالم باشد یا مظلوم!.
در آن روز اگر افرادى از قبیله اى حمله به افراد قبیله دیگر مى کردند، بقیه افراد قبیله به حمایت آنها بر میخواستند بدون اینکه تحقیق کنند حمله عادلانه بوده است یا ظالمانه، این اصل در مناسبات بین المللى امروز نیز حکومت میکند و غالبا کشورهاى هم پیمان، و یا آنها که منافع مشترکى دارند، در مسائل مهم جهانى به حمایت یکدیگر بر میخیزند، بدون اینکه اصل عدالت را رعایت کنند و ظالم و مظلوم را از هم تفکیک نمایند!.
اسلام خط بطلان بر این قانون جاهلى کشیده است و دستور مى دهد تعاون و همکارى مسلمین با یکدیگر باید تنها در کارهاى نیک و برنامه هاى مفید و سازنده بوده باشد نه در گناه و ظلم و تعدى.
جالب توجه اینکه بر و تقوا هر دو در آیه فوق با هم ذکر شده اند، که یکى جنبه اثباتى دارد و اشاره به اعمال مفید است، و دیگرى جنبه نفى دارد و اشاره به جلوگیرى از اعمال خلاف مى باشد. و به این ترتیب تعاون و همکارى باید هم در دعوت به نیکیها و هم در مبارزه با بدیها انجام گیرد.
در فقه اسلامى از این قانون در مسائل حقوقى استفاده شده و پاره اى از معاملات و قراردادهاى تجارى که جنبه کمک به گناه دارد، تحریم گردیده، همانند فروختن انگور به کارخانه هاى شرابسازى و یا فروختن اسلحه به دشمنان حق و عدالت و یا اجاره دادن محل کسب و کار براى معاملات نامشروع و اعمال خلاف شرع (البته این احکام شرائطى دارد که در کتب فقهى بیان شده است).
اگر این اصل در اجتماعات اسلامى زنده شود و مردم بدون در نظر گرفتن مناسبات شخصى و نژادى و خویشاوندى با کسانى که در کارهاى مثبت و سازنده گام بر مى دارند همکارى کنند، و از همکارى کردن با افراد ستمگر و متعدى در هر گروه و طبقه اى که باشند، خوددارى نمایند، بسیارى از نابسامانیهاى اجتماعى سامان مى یابد.
همچنین اگر در مقیاس بین المللى دولتهاى دنیا، با متجاوز- هر کس و هر دولتى بوده باشد– همکارى نکنند، تعدى و تجاوز و استعمار و استثمار از جهان برچیده خواهد شد.
اما هنگامى که مى بینیم پاره اى از آنها به حمایت متجاوزان و ستمگران بر مى خیزند و با صراحت اعتراف مى کنند که اشتراک منافع آنها را دعوت به این حمایت کرده، نباید انتظار وضعى بهتر از این داشته باشیم.
در روایات اسلامى در باره این مساله تاکیدهاى فراوانى وارد شده که به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره مى کنیم:
1- از پیغمبر اکرم ص نقل شده که فرمود:
اذا کان یوم القیامه نادى مناد این الظلمه؟ و اعوان الظلمه؟ و اشباه الظلمه؟ حتى من برء لهم قلما و لاق لهم دواتا، قال: فیجتمعون فى تابوت من حدید ثم یرمى بهم فى جهنم : هنگامى که روز قیامت بر پا شود منادى ندا در مى دهد کجا هستند ستمکاران و کجا هستند یاوران آنها و کسانى که خود را به شبیه آنها ساخته اند؟
– حتى کسانى که براى آنها قلمى تراشیده اند و یا دواتى را لیقه کرده اند- همه آنها را در تابوتى از آهن قرار میدهند سپس در میان جهنم پرتاب می شوند .
2- در روایتى از صفوان جمال که از یاران امام کاظم ع بود نقل شده که میگوید:
خدمت امام رسیدم فرمود: اى صفوان! همه کارهاى تو خوبست جز یک کار! عرض کردم: فدایت شوم، چکار؟ فرمود: اینکه شتران خود را به این مرد یعنى هارون کرایه میدهى!، گفتم: بخدا سوگند در مسیرهاى عیاشى و هوس بازى و صید حرام به او کرایه نمیدهم، تنها در این راه، یعنى راه مکه، در اختیار آنها میگذارم، تازه خودم همراه شتران نمیروم، بعضى از فرزندان و کسانم را با آنها مى فرستم، فرمود اى صفوان! آیا از آنها کرایه میگیرى؟! عرض کردم بله، فرمود آیا دوست دارى که زنده بمانند و بر سر کار باشند تا کرایه ترا بپردازند گفتم بلى، فرمود: کسى که بقاى آنها را دوست بدارد از آنها است و هر کسى از آنها باشد در آتش دوزخ خواهد بود، صفوان میگوید من بلافاصله رفتم و تمام شترانم را فروختم، این موضوع بگوش هارون رسید بدنبال من فرستاد و گفت: صفوان! شنیده ام شترانت را فروخته اى؟ گفتم آرى گفت: چرا؟ گفتم: پیر شده ام و فرزندان و کسانم نمى توانند از عهده اداره آنها بر آیند، گفت: چنین نیست، چنین نیست! من مى دانم چه کسى این دستور را به تو داده است آرى موسى بن جعفر ع به تو چنین دستورى داده است گفتم: مرا با موسى بن جعفر چکار؟ هارون گفت، این سخن بگذار! بخدا سوگند اگر سوابق نیک تو نبود دستور می دادم گردنت را بزنند!

نقل از پرسمان