::بانگ سروش :: مهدی یمینی ::

ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش؟
یک سال تماشای شو جماعت پشمالو با تنبان‌های گشاد سفید و نعلین‌های چرم شتر با آمد و رفت های به ظاهر دیپلماتیک به قطر و نشست های بین الافغانی دور میز گرد، همه مان را سرگرم کرد و قصه آنقدر خوب پیش می رفت که حتی یک نفر از بین چهل میلیون شهروند جامعه ی تقریبا مدنی شده ی افغانستان هم فکرش را نمی کرد همین روزها، چند هزار طالب پیاده از سمت پاکستان خرامان خرامان می آیند و کاخ ریاست جمهوری اشرف غنی را در‌ شرایطی فتح می کنند که رئیس جمهور مورد حمایت قدرت های جهانی، با دمپایی و زیرشلواری مسیر کاخ تا فرودگاه را طی طریق می کند. و فردایش از محلی نامعلوم ندا سر می دهد که حتی فرصت نداشته لب تابش که صندوقچه ی اسرارش بوده را بردارد!
این واقعه چنان جذاب ، پر تعلیق و هالیوودی اتفاق می افتد که به جز سید فیلد افسانه ای ، محال است فیلمنامه نویسی بتواند از پس نگارش سناریو اش برآید.

دو روز پیش از واقعه ۱۱ سپتامبر، احمد شاه مسعود ، تنها کسی که می توانست همه ی افغانستان را زیر یک چتر جمع کند، به شکلی هالیوودی و سیلوستر استالونه ای حذف می شود. و قص علیهذا . امریکا در این ۲۰ سال اشغال، با افغانستان چه کرد؟ پل ساخت؟ جاده ساخت؟ شهر و شهرک ساخت؟ کارخانه بنا کرد؟ دانشگاه ساخت؟ ورزشگاه ساخت؟ کشاورزی را مکانیزه و دامداری را مدرنیزه کرد؟ همه ی اینها خیر! بلکه تا توانست شبکه ی تلویزیونی و ماهواره ای راه انداخت و اینترنت پرسرعت و رویای زندگی لاکچری و خلاصه نسلی تربیت کرد که الان توی کوچه وخیابان‌، میتینگ نافرمانی مدنی، علیه تبعیض جنسیتی راه انداخته اند!
طالبان هم طالبان ۲۰ سال پیش نیستند و قص علیهذا.

در چنین شرایطی است که پاکستان، روسیه ، چین ، عربستان سعودی و خود آمریکا که بازیگردان اصلی این نمایش پر رمز و راز است، مختصات خود را با افغانستان امروز حداقل برای خود مشخص کرده اند، ایران اما نه می گوید که در چه نسبتی با بازیگران این بازی قرار دارد و نه حتی خود می داند کجاست و دوست و دشمن را در هیاهوی این بازار شام چگونه از هم تمیز دهد.
تاکنون سابقه نداشته که حکومتی به مردم خودش نگوید که در یک جنگ تمام عیار که بیخ گوش کشور در جریان است، رو به کدام طرف بایستد یا به کدام طرف پشت کند! چین و روسیه مواضع خود را مشخص کرده اند و با درنظر گرفتن این اصل لایتغیر که در دنیای سیاست هیچکس دوست همیشگی و دشمن همیشگی نیست، روی چریک های تنبان سفید شرط بسته اند. دیگر کشورها نیز به فراخور استعداد و بضاعت خود، کنجی و گوشه ای از صحنه خاکریز زده و موضع گرفته اند. کدخدای سیاره نیز همچنان به جنگ زرگری با مولود خود سرش را گرم کرده است، اینجا فقط جمهوری اسلامی ایران است که تمام قواعد بازی سیاست را زیر پا گذاشته و نوعی بی‌طرفی را به نمایش گذاشته که از همینک مشخص است بازنده ی اصلی بازی است.

این ضعف تنها و تنها برمی‌گردد به کم توانی بازیگران اصلی سیاست ایران که اجتماع آنها را طبعا در جلسه ی شورایعالی امنیت ملی می توان دید.

اکنون تمام بار سنگین سیاست ورزی ایران در صحنه ی بین الملل روی دوش امام خامنه ای (حفظ الله) قرار گرفته است و حتی اگر صاحب منصبان ما – چه کشوری و چه لشگری – همین جمله ی راهبردی رهبری را سرمشق دیکته و مشق سیاست خود قرار می دادند، در این وضعیت قرار نداشتیم. با بیان رهبری ، دولت‌ها می آیند و می روند ، ایران طرفدار ملت افغانستان است. اگر همین جمله، راهبرد سیاست جمهوری اسلامی چه در میدان و چه در صحنه ی دیپلماسی باشد، تکلیف همه ی ما ، از دولت و وزیر امور خارجه گرفته تا سپاه قدس و مردم شهرستان تایباد، نسبت به افعانستان روشن خواهد بود.
ولی وقتی ارتفاع هوش سیاسی رجل سیاسی-مذهبی ما درمجلس و دولت و عدلیه و حتی کارمندان و مدیران اندیشکده های راهبردی دکترینال امنیت بدون مرز مملکت، کوتاه تر از آنچه باید باشد است، نتیجه اش می شود: این.
از وقتی ریگان با فیلم فضایی جنگ ستارگان، از دیوار فولادین امپراتوری پر شوکت برژنف عبور کرد، تمام جنگ ها ایالات متحده از فرمول ساده و ثابت هالیوود پیروی می‌کند. آمریکادر پنجاه سال گذشته هر قدمی در عرصه ی بین الملل بر داشته است، بیس آن یک قصه ی هالیوودی بوده و لاغیر. در اقدام اخیر انتقال قدرت به طالبان نیز، فرمول مصر اجرا شد و پرونده ی اخوان برای همیشه بسته شد. حالا هم آشی که امریکایی ها طی ۲۰ سال برای طالب ها پخته اند، در کمتر از یک سال کلک شان را می کند و قهرمان وحدت ملی هم همین مدت وقت لازم دارد مردم افغان را جلب و جلد خودش کند.
والسلام. / مهدی یمینی /