وحید هاشیمان مهاجم پیشین تیم ملی فوتبال ایران و باشگاه‌های هامبورگ و بوخوم آلمان و پاس و پرسپولیس تهران، در گفتگوی نوروزی خود پرده از اتفاقاتی که در روزهای اوجش در فوتبال برایش در تیم ملی فوتبال ایران پیش آمد برداشت، بخشی از گفتگوی این مهاجم محبوب و بااخلاق را در زیر می‌خوانید:

باشگاه بوخوم به من گفت که خودت مشکلت را با تیم ملی حل کن

تیم ملی با بلاژ صعود نکرد و آقای «برانکو» سرمربی تیم ملی ایران شد. من هم مدتها از تیم ملی دور بودم و در بوخوم گلزنی‌هایم شروع شده بود و شرایط خیلی خوبی داشتم. یک روز باشگاهم بوخوم از رسیدن یک فاکس از فدراسیون فوتبال ایران خبر داد. تیم ملی برای برگزاری یک بازی در جام بین قاره‌ای برابر نیوزلند از من دعوت کرده بود. به باشگاه گفتم من از تیم ملی خداحافظی کرده‌ام و نمی‌دانم چرا اینها مرا دعوت کرده‌اند؟ آنها هم گفتند خودت باید مشکلت را با فدراسیون کشورت حل کنی.

همه دنیا روی سرم خراب شد

من با فدراسیون و آقای «دانشور» تماس گرفتم و گفتم من خداحافظی کرده‌ام و ایشان هم گفت مشکلی نیست. وقتی به باشگاه اطلاع دادم، گفتند شما از فدراسیون فوتبال ایران کتبا این موضوع را بگیر که نرفتنت را پذیرفته‌اند. دوباره با آقای «دانشور» تماس گرفتم و ایشان هم گفت: برو خیالت راحت؛ حرف ما حرف است. ۵۰ روز بعد یک روز مدیر باشگاه بوخوم مرا صدا و زد و گفت:« فدراسیون فوتبال ایران از شما به فیفا شکایت کرده است و امکان دارد محروم شوی. اگر این اتفاق رخ بدهد ما هم حقوقت را قطع می‌کنیم!» همه دنیای روی سرم خراب شد. زدم به سیم آخر. گفتم هر کاری می خواهند انجام دهند. پیگیری نمی کنم و حتی قید فوتبال را می‌زنم.

دادکان شکایت فدراسیون از فیفا را از من پس گرفت

در این کش و قوس‌ها بود که خبر رسید آقای «محسن صفایی‌فراهانی» استعفا کرده و «محمد دادکان» سرپرست موقت فدراسیون شده است. ایشان با تیم ملی به بوسان رفته بود که من شماره تلفن شان را پیدا کردم و تماس گرفتم. محمد دادکان گفت: «وحید تو باید عرق ملی داشته باشی. من مشکلت را حل می‌کنم.» بعد نامه زدند به فیفا و شکایت‌شان را پس گرفتند.

خداحافظی‌ام از فوتبال را به فیفا فرستادم

با این حال بدبینی من به فدراسیون فوتبال ادامه داشت. یک روز مدیر باشگاهم به من گفت:«وحید تصمیم تو چیست؟ کاری که در کشورت با تو کردند ناجوانمردانه بود ولی هر بار که اراده کنند می توانند همان اقدام را تکرار کنند.» گفتم من عاشق تیم ملی هستم ولی رفتار خوبی ندیدم. همان مدیر یک متنی را به انگلیسی برای من آماده کرد که؛ من وحید هاشمیان برای همیشه از فوتبال ملی خداحافظی می‌کنم و …گفت این را امضا کن برای پیشگیری از اقدام احتمالی آنها. یک نسخه را به فیفا زدیم و نسخه دیگر را به فدراسیون فوتبال آلمان.

شایعه درست کردند، می‌خواهم تغییر ملیت دهم

تیم در شرایط خوبی قرار نداشت. اول یکسری از اطرافیان فدراسیون که برخی از آنها و نزدیکان‌شان رسانه‌ای بودند در تلویزیون و دیگر رسانه‌ها شروع کردند به تخریب من که؛ وحید تعصب و عرق ملی ندارد و … شایعه درست کردند هاشمیان می‌خواهد تغییر ملیت دهد و برای تیم ملی آلمان بازی کند و …! وقتی دیدم این فضا حاکم است بیشتر ناراحت شدم. وقتی نامه خداحافظی من مطرح شد و دیدند دیگر نمی توانند به فیفا شکایت کنند از در دوستی وارد شدند.

اگر آدم ترسویی بودم، به تیم ملی برنمی‌گشتم

آقای دادکان چندین بار با من صحبت کردند و دیدم مرد بزرگی است. اگر هم فشاری از بیرون بوده من بی‌خبرم. شرایط تیم ملی از الان هم بدتر بود و دو بازی در خارج خانه داشتیم. با خودم گفتم تو برای تیم کشورت می‌روی و نه افراد. من اگر آدم ترسویی بودم برای آن دو بازی آخر که بیرون خانه هم بود به تیم ملی برنمی‌گشتم؛ بخصوص بازی با قطر. شک نداشتم اکر تیم ملی نمی رفت جام جهانی همه تقصیرات را گردن من می انداختند. برانکو با من خوب بود. قلبا این مربی را دوست دارم.

مشکل تیم ملی در جام جهانی ۲۰۰۶

به جرات می‌گویم که آن تیم از نظر دارا بودن مهره یکی از بهترین تیم‌های تاریخ کشورمان بود اما فقط نفر به نفر خوب بودیم و یک تیم منسجم نداشتیم. زمان آقای «کارلوس کی‌روش» شاید از نظر بازیکن در حد تیم ۲۰۰۶ نبودیم اما «تیم» بودیم. مشکل دیگر ما مصدومیت بازیکنان بود. من، «علی کریمی»، «مهدی مهدوی‌کیا»، «فریدون زندی» و … مصدوم شدیم. اما یک مشکل بزرگ، درگیری سازمان تربیت بدنی و فدراسیون فوتبال بود که خیلی روی ما تاثیر گذاشته بود. وقتی بازیکن بداند بعد از پایان رقابتها رئیس فدراسیون و سرمربی تیم ملی دیگر نیستند، طبیعی است که انگیزه لازم را نداشته باشد. «برانکو» به دلیل همان اتفاقات اعتبار خودش را نزد بازیکنان از دست داده بود.

پرسپولیس با روحیات من سازگار نبود

۳۴ سالم بود و به آخرهای راه رسیده بودم. البته بدنم آماده بود اما از گذشته مشکل کمر درد را داشتم و این برایم یک نقطه ضعف محسوب می‌شد. من با بوخوم قرارداد سه ساله داشتم. ناباورانه سقوط کردیم و دوست نداشتم در بوندس لیگای دو بازی کنم. از دسته یک آلمان هم پیشنهادی نداشتم. چند ماهی کنار بودم اما شرایط بدنی ام را حفظ کردم. پرسپولیس هم شرایط خوبی نداشت و اگر اشتباه نکنم یک شکست سنگین هم برابر صباباتری داشت.

خوردم به دوران شلوغ پرسپولیس!

مربی آقای «علی دایی» بود و آقای «کاشانی» هم مدیرعامل. تماس گرفتند که می خواهیم با شما قرارداد ۶ ماه ببندیم. چون ایران بودم گفتم فوتبالم را همین جا تمام کنم. به نظرم ۶ ماه اول نتایج ما خوب بود. قهرمان جام حذفی هم شدیم ولی سال بعد آقای «کاشانی» رفت و آقای «رویانیان» آمد و آقای «استیلی» و آقای «دنیزلی» و خلاصه خیلی جابجایی صورت گرفت. خوردم به دوران شلوغ پرسپولیس که با روحیات من سازگار نبود. بهتر بود ۶ ماه دوم را نمی‌ماندم و همانجا از فوتبال خداحافظی می‌کردم.

به دلیل دروغگویی مدیران، از پرسپولیس شکایت کردم

من از پرسپولیس به این دلیل شکایت کردم که مدیرانش دروغ می‌گفتند. من از این باشگاه طلبی داشتم اما می‌گفتند تو جریمه شده‌ای و طلبی نداری. دوره آقای «رویانیان» بود. ایشان حتی در مصاحبه‌ای گفت:«هاشمیان باید یک پولی را هم به پرسپولیس بدهد!» بعدها که این را از خودشان پرسیدم گفت: «به من اطلاعات غلط داده بودند و …!» همان مصاحبه مرا مجبور کرد شکایت کنم.

از مدیران پرسپولیس شکایت کردم نه خود پرسپولیس

به فدراسیون هم گفتم من از مدیران پرسپولیس شکایت دارم نه خود پرسپولیس. از این اتفاقات فقط شوکه شده بودم. همین الان هم با آنکه ۷ ماه از همکاری‌ام با فدراسیون می‌گذرد هنوز استرس دارم. من یادم هست همان مدیر باشگاه بوخوم یکبار که دریافتی باشگاه از اسپانسر به مشکل خورده بود، نزد بازیکنان آمد و بخاطر اینکه سه روز حقوق بازیکنان دیر پرداخت شده بود حرف زد و همه مسایل را با ما در میان گذاشت. حالا در فوتبال ایران به راحتی می گویند بازیکن طلبی ندارد، بدهکار هم هست. بعد عجیب‌تر آنکه جو رسانه‌ای علیه کسی که می‌خواهد حقش را بگیرد درست می کنند؛ به گونه‌‍ای که انگار من «وحید هاشمیان» با پیگیری قانونی حق و حقوقم، مشت محکمی به صورت هواداران پرسپولیس زده‌ام!

گرشاسبی از رفتار مدیران پرسولیس عذرخواهی کرد

تعجب من از این بود که چرا در آن مقطع که باشگاه پرسپولیس پول داشت و آن قراردادهای سنگین را با افراد می‌بست، می‌خواستند پول مرا ندهند؟! در نهایت رای به نفع من شد و در دوره مدیریت آقای گرشاسبی که بسیارهم با شخصیت بود به باشگاه دعوت شدم و یک صبحانه هم به من دادند و ضمن عذرخواهی بابت رفتار مدیران قبلی، تسویه حساب صورت گرفت.

کاش قبل از کامبوج، با بحرین بازی می‌کردیم

بازی با سوریه و کره‌جنوبی که من همه اطلاعات را به ویلموتس دادم چون شناختی از این تیم‌ها نداشت. آیا نتیجه ۵ بر صفر برابر سوریه بد بود؟ استنباط من این بود  که برد ۱۴ بر صفر برابر کامبوج نقطه تاریک تیم ما شد چون آقای «ویلموتس» فکر کرد همه فوتبال ایران را می‌شناسد و سطح فوتبال آسیا هم همین است، پس راحت به جام جهانی صعود می‌کنیم. ای‌کاش اول با بحرین بازی می‌کردیم و بعد به مصاف کامبوج می رفتیم.

ویلوتس، مشاوره‌های مرا جدی نمی‌گرفت

بعد از آن برد دیگر مشاوره‌های مرا جدی نمی‌گرفت. در چیدمان تیم یکسری اعتقادات داشت که من اگر سرمربی بودم به آن شکل عمل نمی‌کردم. من به «مسعود شجاعی» انتقادی ندارم اما در بازی با عراق دقیقه ۶۰ به گواه همه شاهدان به سرمربی گفتم «مسعود» خطرناک بازی می‌کند و ممکن است اخراج شود. گفت:«ما دو تعویض کرده‌ایم، اگر الان «بیرانوند» آسیب ببیند چکار باید بکنیم؟» خب ما اصلا چرا آن دو تعویض را انجام داده بودیم؟ در همان بازی به نظر من اگر «مهدی طارمی» با توجه به مصدومیت و دوری‌اش از فرم ایده آل، در دقیقه ۶۰ به بازی می رفت بیشتر تاثیر می گذاشت تا اینکه از اول به زمین برود.

نمی‌خواهم پشت سر ویلموتس صحبت کنم

بالاخره بازیکنان ما ۸ سال با او کار کرده بودند و ارتباط عاطفی خوبی بین آنها برقرار شده بود و آقای «ویلموتس» باید با حضور پر رنگ خود در ایران و تماس با بازیکنان، ارتباط قوی‌تری با آنها برقرار می کرد. من وحید هاشمیان، ارتباط خودم با بازیکنان را حفظ می‌کردم اما بازیکن به سرمربی نگاه می‌کند. بیشتر از این نمی‌خواهم پشت سر این مربی صحبت کنم چون همه مشکلات از سرمربی نبود و بدقولی‌های ما هم تاثیر داشت.

برخلاف دوران کی‌روش، شانس نداشتیم

بدشانسی هم می آوردیم. تمام خوش شانسی‌هایی که در ۸ سال قبلش برابر آرژانتین و مراکش و …آورده بودیم، در این مدت بر عکسش برای تیم ملی اتفاق افتاد؛ بخصوص در بازی با عراق و بحرین. خود من در این هفت ماه اتفاقاتی را در فوتبال ایران دیدم که ذهنیتم خراب شد. مربیگری در همه جای دنیا سخت است و در ایران سخت تر. شما وقتی بازیکن هستید با باشگاه دو یا سه ساله قرارداد می بندید اما یک مربی اگر نتیجه نگیرد برکنار می شود.

بعد از باخت تیم، همه دنبال قاتل هستند

خاطرات «آنچلوتی» را بخوانید. وقتی تیم می بازد همه دنبال قاتل می‌گردند و مربی می‌شود قاتل! حالا تصور کنید در ایران چقدر سخت‌تر است. مربی نگران این است بازیکنش پولش بگیرد یا نگیرد، زمین تمرین دارد یا ندارد، مدیر باشگاه چه کسی است و چه زمانی برکنار می شود و …؟

من هم در ناکامی تیم ملی مقصرم

من هم قطعا در آن ناکامی مقصرم اما سرمربی تیم ملی را که من انتخاب نکرده بودم. من دیدم استاندارد فعلی من کمک مربی تیم ملی ایران و جایگاه خوبی است و برایش تلاش هم کرده بودم. من استاندارد خودم را با فوتبال اروپا سنجیدم و گفتم الان دستیاری در تیم ملی جایگاه مناسبی است. اهداف من بالاتر است.

در پاس می‌ماندم، خیلی زود تمام می‌شدم

اگر روزی که در پاس بازی می‌کردم با خودم می‌گفتم در همینجا بمانم و فوتبالم را بازی کنم قطعا خیلی زود تمام می‌شدم اما هدف من جایی دیگر بود؛ باشگاهی مثل بایرن مونیخ. من دارم اصولم را رعایت می‌کنم. حالا این اصول در ایران جواب می‌دهد؟ جواب آن ۶ سال دیگر مشخص می‌شود.

مشکل این است که تحلیل درستی به مردم نمی‌دهیم

الان یک مشکلی که ما داریم این است که تحلیل درستی به مردم نمی‌دهیم. یک آقایی آمده بود در تلویزیون و می‌گفت چرا در زمان «ویلموتس» روی نیمکت تیم ملی تخته وایت برد نبود! یک کارشناس را در تلویزیون دیدم که می گفت چرا برابر عراق سیستم ما ۱-۴-۱-۴ نشد؛ اصلا نمی‌دانست «شجاعی» اخراج شده و تیم ۱۰ بازیکن دارد! یکی دیگر گفته بود چرا هاشمیان نمی‌رود لب خط با سرمربی صحبت کند؟ اینها «شو» است وگرنه سرمربی می‌آمد بین من و دیگر دستیارش روی نیمکت می نشست و ما هم نظر می دادیم. حالا یا نظر ما را لحاظ می‌کرد و یا نمی کرد.

همه اینها «شو» بازی کردن است!

من که نمی توانستم دقیقه به دقیقه لب خط بروم و با سرمربی تیم ملی صحبت کنم که تماشاگر بگوید: ببینید هاشمیان عجب مربی‌ای است و الان با حرف‌هایی که به ویلموتس زد همه چیز تغییر می کند. همه اینها «شو» بازی کردن است.