جامعه » پیشخوان خبر » جدیدترین عناوین » عناوین مهم خبری » مطالب ویژه
کد خبر : 4346
دوشنبه - 10 آبان 1400 - 11:36

سکوت رسانه‌ها در برابر هر ناهنجاری و ستمی در این سال‌ها به چه معناست

سانسور آیات الهی افشاگر منافقان و عدم تطبیق آن با مصداق ها و زودن آن از فرهنگ رسانه و دید مردم ، آیاتی همچون :

“شدت برخورد” در برابر خطای مستضعف تا حدّ بریدن حکم های تعزیری برای سرقت چند بسته بادام زمینی و مماشات در برابر سارقان بیت المال و مضحکه دانسته یا ندانسته آیاتی الهی
زبان‌ از بدگویی‌ علی(ع) بردارید که‌ او در اجرای‌ دستور خدا، بی‌پروا و سخت‌گیر است‌ و اهل‌ سازش‌ و مداهنه‌ در دین‌ خدا نیست.

سکوت رسانه‌ها در برابر هر ناهنجاری و ستمی در این سال‌ها به چه معناست

(قُولوُا لا اله الاّ اللّه تُفلحوا )

● سکوت رسانه ها و رسانه ملی در برابر هر ناهنجاری و ستمی در این سال ها به چه معناست که خود شاید نمی دانند ؟

¤ آیا رسانه های عمومی ما زبان عموم ملت هستند؟

● چشم های بینای رسانه های ما چه منکراتی را نمی بینند؟

▪︎بانکداری ربوی
▪︎ریا و نفاق
▪︎عادی شدن اختلاس ،‌ رشوه ، کلاهبرداری نوین
▪︎کم کاری و تکریم ارباب رجوع
▪︎فروش پست. و مقام
▪︎ازدواج های مصلحتی سیاسی قدرت طلبان
▪︎حاشیه امن اختلاس و مال اندوزی صاحبان قدرت
▪︎تغییر قانون الزام به شفاف سازی اموال و ثروت مسوولان به جرمی امنیتی برای افشا کننده آن و صدها تعارض و تضاد گفته تا عمل

▪︎و سرانجام سانسور آیات الهی افشاگر منافقان و عدم تطبیق آن با مصداق ها و زودن آن از فرهنگ رسانه و دید مردم ، آیاتی همچون :

“شدت برخورد” در برابر خطای مستضعف تا حدّ بریدن حکم های تعزیری برای سرقت چند بسته بادام زمینی و مماشات در برابر سارقان بیت المال و مضحکه دانسته یا ندانسته آیاتی الهی چون :

مُحمّدٌ‌ رسول‌الله‌ والّذین‌ امنوآ مَعه‌ اَشدّآء علَی‌الکُفّار رُحمآء بَینهم… [محمد(ص) پیامبر خداست‌ و کسانی‌ که‌ با اویند، با کافران، سختگیر و با یکدیگر مهربانند. ۲۹ فتح]
و مانند آن .

▪︎چه بسا تعیین حکم قانونی برای احیاء کنندگان آیات الهی ، سنن نبوی و علوی و دیگر ائمه و … که منتج به شناخت منافق و ریا طلب و …  و روشنگری جامعه با هدف امر به معروف و نهی از منکر از سوی سه دسته تاریخی گردد.

● پرسش :
سه دسته فوق الذکر که همچنان به حیات خود ادامه می دهند و خواهند داد ، کیانند ؟

خرده بر ناکثین (پیمان شکن) ، قاسطین (ستمگران) و مارقین (خوارج) می گرفتیم چرا؟

و امروزه خرده بر سارقین نان و بادام می گیریم به علت کدام تفاوت آنها با آنها ؟

■ 《شیعه و مسلمانیم اما تا زمانی !》

گفتیم که گفته است رب رحیم : (قُولوُا لا اله الاّ اللّه تُفلحوا ) و این رستگاری را شرط ها است .

● ” اما بعد ”
خبر سیلی یک اهل محکمه به سربازی در شمال و تکرار آن سیلی بر گونه سربازی دیگر در تهران و ماجرای سرقت چند بسته بادام‌زمینی و شدت برخورد قانون با متخلف در قیاس با ضربه زنندگان‌کلان اقتصادی بر پیکر مظلوم جامعه یادآور دو روایت برایم شد که زمانی در راستای انتخاب برخی حکایات تاریخی برای کودکان و نوجوانان با آن روبرو گشته بودم تا بخوانند و بدانند که تاریخ را عبرتی است همچنان که پروردگار فرمود:
( فَاقصُص القَصَص لَعلَّهُم یتَفَکّرون )*۱

تا شاید تذکاری گردد بر توقف این فرهنگ طاغوتی .

ذکر دو روایت تاریخی از “سیره نبوی و علوی ” برای آنان که تاریخ را به چشم عبرت می نگرند .

●‌روایت اول*(۲) : پیامبر اکرم(ص) ضمن‌ تشریع‌ و قانونگذاری‌ وحیانی‌ این‌ احکام، خود نیز از مجریان‌ سرسخت‌ این‌ فرامین‌ الهی‌ بوده‌ و هیچگاه‌ بر سر این‌ احکام‌ نورانی، نرمش‌ به‌ خرج‌ نداده‌اند و در حدود و قوانین‌ الهی.

“فاطمه خزومی‌” با “فاطمه‌ محمدی”(س) برای‌ اجرای‌ احکام‌ در دادگاه‌ عدل‌ نبوی‌ یکسانند.
زنی‌ از اشراف‌ قریش‌ به‌ نام‌ فاطمه‌ مخزومی، مرتکب‌ سرقت‌ شد. رسول‌ خدا(ص) دستور داد حد‌ الهی‌ را درباره‌ او جاری‌ کنند.
قبیله بنی‌ مخزوم‌ ناراحت‌ شده‌ و کوشیدند به‌ هر وسیله‌ای، مانع‌ اجرای‌ حد شوند.
اُسامه‌ بن‌ زید که‌ مورد توجه‌ رسول‌ خدا(ص) بود از ایشان‌ تقاضای‌ عفو کرد.
اما حضرت‌ سخت‌ ناراحت‌ شده‌ و فرمود: آیا درباره حدی‌ از حدود خدا شفاعت‌ می‌کنی؟

سپس‌ از جا حرکت‌ کرد و ضمن‌ خطبه‌ای‌ فرمود:
«ای‌ مردم! علت‌ اینکه‌ ملتهای‌ قبل‌ از شما هلاک‌ شدند این‌ بود که‌ اگر فرد بلندپایه‌ای‌ از آنان‌ جرم‌ می‌کرد او را به‌ مجازات‌ نمی‌رساندند اما اگر از مردم‌ ضعیف‌ و ناتوان‌ و گمنام، کسی‌ خلاف‌ می‌کرد، حکم‌ خدا را درباره وی‌ اجرا می‌کردند. سوگند به‌ خدا، اگر [بر فرض‌ محال] دخترم‌ فاطمه‌ نیز دست‌ به‌ چنین‌ کاری‌ بزند حکم‌ خدا را درباره او اجرا می‌کنم‌ و در برابر قانون‌ خدا، فاطمه‌ مخزومی‌ با فاطمه‌ محمدی‌ یکسان‌ است*.» (۲)

● روایت دوم*(۳) : پیامبر(ص) در اجرأ عدالت‌ و احکام‌ اسلام، هرگز مماشات‌ و سهل‌انگاری‌ نفرمود. امام‌ علی(ع) طی‌ مأموریتی‌ از ناحیه‌ پیامبر(ص) جهت‌ دعوت‌ مردم‌ یمن‌ به‌ اسلام، به‌ آن‌ سرزمین‌ سفر نمود و هنگام‌ مراجعت، از مردم‌ نجران، پارچه‌های‌ حریر را به‌ عنوان‌ جزیه‌ و مالیات‌ که‌ طبق‌ پیمان‌ روز مباهله‌ مشخص‌ شده‌ بود، گرفت‌ و سوی‌ مدینه‌ حرکت‌ نمود،

در بین‌ راه‌ از حرکت‌ پیامبر(ص) برای‌ شرکت‌ در مراسم‌ حج، اطلاع‌ یافت‌ و بدین‌ جهت‌ فرماندهی‌ سربازان‌ را به‌ یکی‌ از افسران‌ سپرد و خود به‌ سرعت‌ حرکت‌ کرد تا نزدیکی‌ مکه‌ به‌ خدمت‌  پیامبر(ص) رسید.
پس‌ از گفتگو با آن‌ حضرت، مأموریت‌ یافت‌ به‌ سوی‌ نیروهای‌ خود بازگردد و آنها را به‌ مکه‌ بیاورد. وقتی‌ امام‌ علی(ع) به‌ میان‌ سربازان‌ خویش‌ بازگشت، ملاحظه‌ فرمود که‌ پارچه‌های‌ حریر را میان‌ خویش‌ تقسیم‌ کرده‌ و به‌ عنوان‌ لباس‌ احرام، مورد استفاده‌ قرار داده‌اند. علی(ع) از این‌ تصمیم‌ جانشین‌ خویش‌ سخت‌ ناراحت‌ شد و او را مورد بازخواست‌ قرار داد. او در پاسخ‌ گفت‌ که‌ با اصرار سربازان‌ مواجه‌ شدم‌ و این‌ پارچه‌ها را به‌ عنوان‌ امانت‌ به‌ آنان‌ سپردم‌ تا پس‌ از مراسم‌ حج‌ از آنان‌ پس‌ بگیرم.  علی(ع) فرمود: تو چنین‌ اختیاری‌ نداشتی. آنگاه‌ دستور داد که‌ تمام‌ پارچه‌ها را پس‌ گرفته‌ و بسته‌بندی‌ نمایند، از این‌ فرمان‌ قاطع‌ و سخت‌ علی(ع)، گروهی‌ که‌ از عدالت، رنج‌ می‌بردند، به‌ پیامبر(ص) شکایت‌ جُستند و از رفتار علی(ع) ابراز ناراحتی‌ نمودند.

پیامبر(ص) این‌ پیام‌ را به‌ شاکیان‌ رساند:
«ارفعوا أالسنتکم‌ عن‌ علیٍ‌ فانه‌ خشنٌ‌ فی‌ذات‌الله‌ عزوجل، غیر مُداهنٍ‌ فی‌ دینه»
زبان‌ از بدگویی‌ علی(ع) بردارید که‌ او در اجرای‌ دستور خدا، بی‌پروا و سخت‌گیر است‌ و اهل‌ سازش‌ و مداهنه‌ در دین‌ خدا نیست*.(۳)

( مجتبی انوریان یزدی/ آبان ۱۴۰۰‌)

 

۱) وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ
[۷–۱۷۶] ( سوره اعراف)  و اگر می‌خواستیم به آن آیات او را رفعت مقام می‌بخشیدیم، لیکن او به زمین (تن) فروماند و پیرو هوای نفس گردید، و در این صورت مثل و حکایت حال او به سگی ماند که اگر بر او حمله کنی و یا او را به حال خود واگذاری به عوعو زبان کشد. این است مَثَل مردمی که آیات ما را بعد از علم به آن تکذیب کردند. پس این حکایت بگو، باشد که به فکر آیند.

۲) سیره‌ ابن‌هشام‌ (ص ۴/۱۸۵ج)

۳) بحارالانوار (۲۱/۳۸۵ و ۴۱، ص‌ ۱۱۶-۱۱۵)